لمس ناشناس7(صحنه دار)

دلی · 21:39 1403/02/10

سلام سلام 

اااای چتونه خو آروم منو خوردید 

بخدا میدونم طول کشید ببخشید واقعا ولی اینقدر درگیری داشتم ک نشد پارت بدم 😑😔

شرمنده الانم امتحاناتم شروع شده و اولین سال نهایی دارم از استرس پس میوفتم 

خب همین ک امیدوارم از این پارت لذت ببرید 

توقع دارم ازتون لایک و کامنت بدید پلیز بلاخره وسط این همه درگیری پارت دادم 

نویسنده نیاز دارم همه چی فعالیت کنه

ایلین:
بعد از رابطه دیشب احساس راحتی میکنم باهاش و دارم سعی میکنم جلوش لباس راحتی بپوشم بلاخره ک چی 
صیغش بودم و رابطی داشتیم 

تو اتاقم داشتم کتاب میخوندم ک یکی در زد 

ایلین:بفرمایید

خدمتکار:خانم آقا صداتون میکنه

ایلین:باشه عزیزم امدم 

چی میخاد حالا پپپف
یه شوتک تا بالای رونمایی پوشیده بودم یا یه پیراهن گشاد خوبن دیگ  برم ببینم چی میخاد حضرت زهرمار

جلو اتاقش رسیدم و در زدم  

ویلیام:بیا تو

آرام درو باز کردم و وارد شدم 

سرش تو یه برگه هایی بود 
با گفتن اهم من سرشو بالا گرفت

روم زوم شد به به فک‌کنم نظرشو جلب کردم 


بلاخره اون زبون صد میسقالشو تکون داد و گفت

ویلیام:اینجوری جلوم نگرد

ایلین:چرا؟؟؟؟


ویلیام: میخاری میخای دم به دقیقه میخای رو تخت باشی


ای بی‌شعور منحرف حشری 

ایلین:ولی من عادت ندارم پوشیده تو خونه بگردم تو ک توقع نداری با روسری چادر بگردم


ویلیام: زبون داری میبینم ....نگفتم با چادر بگرد گفتم یکم پوشیده بپوش

ایلین:باشه )یه چشم غره پنهونی هم رفت😒( 

ویلیام:خب صدات کردم ک بگم از این بع بعد تو کارای شخصیمو انجام میدی 


ایلین:باشه 

ویلیام:خب برو دیگ فاطمه بهت وظایفتو میگه  کارام باید سر وقت باشن 


ایلین: باشه

ویلیام:قفلی زدی رو باشه

ایلین : باشه

ویلیام:😒 آدم باش

ایلین: باشه

ویلیام: اعصابمو خورد کردی برو تا نکردمت😒


شتت الفرارر 


خب بزار ببینم این فاطمه خانم کیه حتما جزو خدمتکاراس 
خب خدمتکارا هم معمولا تو اشپز خونن
بارررریکلا به هوشت دختر