لمش ناشناس13(صحنه دار)

دلی · 17:58 1403/04/20

سلام ببخشید بابت بدقولیم و ممنون بابت صبوریتون بفرمایید ادامه این پارت صحنه داره 

ایلین
:با عصبانیت منو وسط خونه پرت کرد 
صدای دادش منی ک داشتم از ترس اون لحظه عین بید میلرزیدم  رو سکته داد 
ویلیام:اون بالاااا چ غللللطی میکررررردددددی ؟
ایلین:م.من ر.رر.فتم دستشویی 

ویلیام:تو غلط کردددی اگه نمییومدم بهت تججاااوز میکردنن میفهمیدی 

ایلین:ببخشید من چ میدونستم خب
ویلیام:حرف اضافه نشنونم گمشو اتاقت تا بیام
با پاهای لرزون به سمت اتاقم رفتم حتما الان تنبیهم میکنه 

بعد از ربع ساعت دوش گرفته وارد اتاقم شد 
من با همون حالت رو تخت نشسته بودم آمد روبروم و منو آروم رو تخت خوابوند و روم خیمه زد سرشو بی حرف نزدیک سرم کرد و گوشمو خیلی نرم بوسید بعد لباشو به سمت چون سر داد و بوسید لباشو نوازش وارد به سمت شقیقم برد و بوسی و در اخر لبامو به کام گرفت شاید این رابطه میتونه ترس اون لحظاتی از بین ببره پس منم همراهیش کردم و دستامو دور گردنش قفل کرد گردن و قفسه سینمو جسابی بوسید و مکید صدای نالم کل اتاقو برداشته بود انگار میخاست دستای اون دوتا کثافت رو پاک کنه یکی از دستاش سینه سمت چپمو می‌مالند و اون یکی دست رو داخل شرتم برد و بهش.تمو میمالید بعد از اینکه حسابی تحریکم کرد مردونگیشو در آورد و آروم سرشو به چوچو.لم زد و بالا پایین کرد و یهو کلشو داخلم کرد اه بلندم همزمان با اهش بلند  یهو وحشیانه  داخلم تل.مبه زد نشک نداشتم کل خونه صدامو میشنید مغزم از هر چیزی خالی شده بود و همه ترسم اون اون لحظات ریخته بود پشت پلک هام آتیش بازی و یهو از یه ارتفاع بلندی پرت شدم و همزمان داخلم داغ شد اووووف همزمان به اوج رسیده بودیم خودشو روم انداخت و تا آخرین قطره توم خالی کرد منو از پشت بغل کرد و پشت گوشمو بوسید و پچ زد 
ویلیام:امشبو فراموش کن فق رابطمون به یاد داشته باشه 
ایلین: خیلی ممنون
ویلیام:منو بیشتر به خودش فشار داد و پتو رو هر دومون کشید و پاهاش قفل پاهام کرد و خوابید