بر روی کشتی p2

دلی · 14:10 1403/03/17

برا بعدی ۵ لایک

از زبان دیوید : 
در عمرم دختری به این زیبایی ندیده بودم 
موهای طلایی و چشمایی زمردی ... 
لب هاش قنچه اما پر که انگار فریاد میزدن تا بوسیده بشن 
و پوستی به سفیدی و روشنی روز 
اول فکر کردم خیاله اما وقتی پسر بزرگ لرد آنسل اونو با اسم 
سوفیا صدا زد فهمیدم واقعیته 
سوفیا ... پس تنها دختر لرد آنسل انقدر زیبا بود 
با یاد آوری تصویر بدنش تمام تنم داغ شد 
دختر های زیادی رو لخت دیده بودم 
اما این دختر واقعا زیبایی بهشتی داشت 
ویلیام دوباره صدام زد 
- لرد دیوید ... 
- اومدم ... یکی از قرقاول ها اینجا افتاده بود ... اما نتونستم 
بگیرمش ... 
اینو گفتمو به سمت ویلیام و اسبم که به چند قدمیم رسیده 
بودن رفتم . 
از صبح که به عمارت لرد آنسل رسیده بودیم تقریبا همه 
اعضای خانواده رو دیدیم جز سوفیا(نویسنده:ک با بهترین ویو هم دید😂) تنها دختر لرد آنسل که 
کوچکترین فرزندش هم میشد 
حتی برای عصرونه هم نیومده بود و این باعث شده بود حدس 
بزنم دختر خجالتی باید باشه 
اما رفتاری که الان دیدم نشون میداد این دختر خیلی فرا تر از 
خجالتی بودنه 
سوال اسبم شدم و با ویلیام به دنبال شکار بعدی رفتیم 
پدرم برای یه معامله تجاری اومده بود اینجا
اما همیشه این معاملات تجاری بخش زیادیش تفریح و 
استراحت بود