لمس ناشناس8(صحنه دار)

دلی · 21:17 1403/02/23

ههههلو پارت اوردم برید ادامه ک قراره پارت بعد بترکونه 

توروخدا لایک کنید دیگ من وسط امتحاناتم پارت دادم 

ایلین:


وارد آشپزخونه شدم توش ۴ تا زن بود  یکی یپرزن سه تاهم  جون
الان من از کجا بدونم کدوم فاطمه اس 

از دختری ک ردی صندلی میز نهارخوری نشسته بود پرسیدم و به سمت اون پیرزن اشاره کرد و گفت ک این فاطمه هس خودشم معرفی کرد ک اسمشم نرگسه

به سمت اون پیرزن رفتم 

ایلین: سلام منو ویلیام فرستادت گفته بهتون بگم ک منو تو کارای شخصیش راهنمایی کنید خودم انجامشون میدم 

نگفتم ک خدمتکار شخصیشم 

فاطمه: باشه دخترم....آقا ویلیام هر روز صبح ساعت ۸ بیدار میشه و میره طبقه بالا ورزش میکنه تو این مدت باید حمامش  رو آماده کنی تا حموم کنه توهم صبحونه ببری براش اون پایین نمیاد برا غذا خوردن ‌....بعد باید همیشه لباساش مرتب و تمیر و اتو کشیده باشن ایشون خیلی حساسه رو نظافت فعلا همینا کاراشون 

ایلین: باشه پس الان باید چکار کنم


فاطمه: الان آقا رفته ورزش کنه بهتره حموم آماده کنی تا من صبحونه رو آماده کنم ببری براش 


ایلین: اوکیه پس من رفتم حموم آماده کنم 


سمت اتاق ویلیام رفتم و بدون در زدن وارد شدم چون فاطمه گفت رفته ورزش کنه 
خب اینکه دوتا در داره اتاقه خب بزا ببینم چی توشونه 

در اولی رو باز کردم سرویس بود  هیچ این حموم نی 

در دومه حتما

در دوم باز کردم دیدم به به این حمومه  یا قصر سفید)نویسنده:نمیدونم خونه سفیده یا قصر سفید 😅🫡( تو امیرکاس جوووووون شامپو هاشو این هنه شامپو میخاد چکار فوقش با یکی حموم میکنه نکنه با هر کدومش یه دور میخاد حموم کنه😐😂

خب خلاصه رفتم سمت وان  و شیر آب رو تنظیم کردم تا آب ملایم شه برا آقا زهرمار 

خم شدم دستامو زدم به وان و باسنمو دادم به بالا شروع به اهنگ خوندم کردم 
باشندو هی به سمت چپ و راست تکون میدادم یه بار هم میچرخوندم یهو دوتا دست رو باسنم نشست و متوقف کرد 


ایلین:: ههههیینننننن 😨

ویلیام: گفتم لباستو عوض کن ...این چ وضیه تو حموم راه انداختی کو.نت میخاره ..اوکی آماده باش خودم میخارونم 😏
یهو باشنمو فشار داد و..........



کاااااتتت تموم برا پارت بعد ک حسابی منحرفی و صحنه داره ۱۰ لایک و ۵ کام 😂😂